صبحِ باران خورده

... رویای من آن صبح باران خورده ایست که طلوع میکند آرام از پس ابرهای مشرق امیدواری ...

ذهنی که جنبه آزادی ندارد...

+ ۱۳۹۴/۳/۲۲ | ۱۲:۰۲ | تبارک منصوری

به تجربه ثابت شده که تا تحت فشار قرار نگیرم و اصطلاحا" زور بالای سرم نباشد ،متن ادبی خوب و شعر قابل قبولی از این مخیله خارج نمی شود که نمی شود...
یعنی متنی را که در حالت عادی، روزها و هفته ها پای تنظیمش می نشینم، تحت فشار که باشم  یکی دو ساعته جمع میشود ...!

عجب بساطی شده!!!


احتمالا این شکلی بیشتر جواب میدهد!


 



در ادامه نمونه هایی از سنگهای تحت فشار قرار گرفته رو مشاهده میکنید...

continue

سکوت واژه ها...

+ ۱۳۹۴/۳/۱۹ | ۱۴:۲۸ | تبارک منصوری

دیروز اتفاقی به عکسی برخوردم که بی نهایت تحت تاثیر قرارم داد.و همانجا جرقه ی سرودن  یک شعر در خور و لایق برای آن تصویر ،در ذهنم زده شد ...

چند بیت بیشتر نگفتم و حالا حس میکنم تمام شور و حال و احساس و واژه هایم در مقابل این عکس زانو زده و سر به زیر شده اند...

گاهی واژه ها ی پر حرف سکوت را ترجیح میدهند تا این بار عکس های صامت،به حرف بیایند...

صبحِ باران خورده
about us



*اینجا مثل یک شهر بازی آرام و خلوت می ماند برای شیطنت و شلوغی واژه های پراکنده در ذهنم،که همه ی آرام و قرارشان بر هم زدن آرامش من است...واژه هایی که مرا مجبور می کنند به درگیری های ذهنی و کشف ناشناخته ها...