گریه های غم انگیز...
+
۱۳۹۵/۱۱/۲ | ۰۱:۰۹ | تبارک منصوری
آب می پاشد و آتش را فرو می نشاند، "آتش نشان"...
او حتی زمانیکه آتش از درونش زبانه می کشد؛با اشکهایش آن را خاموش میکند...و بعد، بلند می شود، لباسش را می تکاند و دوباره به جنگ شعله های سرکش می رود...
شک ندارم که اشکهایشان،آتش را می ترساند...
او،محکم است و با دل و جرات اما،گریه اش غم انگیز است...
:(
۲ بهمن ۹۵
پاسخ
:'(
۲ بهمن ۹۵
گریه کردم، گریه هم این بار آرامم نکرد
هر چه کردم، هرچه... آه، انگار آرامم نکرد...
۲ بهمن ۹۵
پاسخ
آه... :'((
۲ بهمن ۹۵
دعا برای آرامش رفتگان (شاید بیشتر برای تسکین خودمان، نه نیاز آنها)، صبوری بازماندگان و معجزهای که شاید ....
۲ بهمن ۹۵
پاسخ
شاید عجیب بنظر بیاد ولی من به طرز عجیبی منتظر یک معجزه ام...حداقل برای یک نفر! :(
۳ بهمن ۹۵
:'(
۲ بهمن ۹۵
پاسخ
:'(
۳ بهمن ۹۵
خیلی تلخ و غم انگیز...
۲ بهمن ۹۵
پاسخ
:'(
۳ بهمن ۹۵
کز سنگ ناله خیزد، روزِ وداعِ یاران...
۳ بهمن ۹۵
پاسخ
ای خدااا.... :((((((((((
۳ بهمن ۹۵
خیلی ناراحت کننده بود و هست
۳ بهمن ۹۵
پاسخ
متاسفانه...
۳ بهمن ۹۵
امیدوارم این همه درد و رنج و غم و گریه عبرتی بشه برای آینده ... برای پلاسکوهایی که هنوز خاموشند ...
۳ بهمن ۹۵
پاسخ
متاسفانه باید فاجعه رخ بده تا به خودشون بیان،در غیر اینصورت زیر سیبیلی رد میکنن...
دلم برای خانواده هایی که از هم پاشیده میسوزه...کی میخواد جواب اینا رو بده...
۳ بهمن ۹۵
مرررررردان خدا . . . .
۵ بهمن ۹۵
پاسخ
اوهووووووم.....
۵ بهمن ۹۵
خیلی حادثه ی دردناکی بود😔💔
۷ بهمن ۹۵
پاسخ
:(
۸ بهمن ۹۵
آوار درد ریخته بر سینه های مان...
۷ بهمن ۹۵
پاسخ
:(
۸ بهمن ۹۵
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.