روزهای آخر ۲۹ سالگیه و تا شروع فصل جدید زندگیم و بسته شدن پرونده بیست سالگیم،تنها ده روز مونده...

راستش،بله.اعتراف میکنم که نزدیک شدن به عدد ۳۰ کمی دلهره آوره ولی خب من از مدتها قبل سعی کردم باهاش ارتباط بگیرم و بعضی از برنامه های زندگیم رو که حالا به هر دلیلی توی دهه بیست سالگی نتونستم و یا نخواستم پیش ببرم،گذاشتم برای این دهه جدید و این به خودی خود نظرمو مثبت کرده و مشتاقم میکنه برای شروع فصلی نو و تا حدودی ناشناخته...

احساس میکنم برخی از تغییر رفتارها اقتضای سن سی ساله هاست..راحت تر گذشتن از بعضی چیزها و بعضی از آدمها،راحت تر شدن تصمیم ها و تغییرات،تجربه کردن احساسات و تفکرات جدید...یا خیلی هم احساسیش نکنیم ! شاید داره نهیب میزنه که وقت زیادی نمونده بچه! خودتو جم و جور کن! :/

و همین جا لازمه با افتخار بگم که با وجود انتخاب های اشتباه و در جا زدنهای بیست سالگی،دچار سندروم سی سالگی هم نشدم و از این جهت پوست کلفتی خودمو تبریک میگم! 😁

خلاصه که من،زنی در آستانه فصلی سرد،با این تفاوت که تنها نیستم و چسبنده بغل خواه رو در بغل گرفتم :)) منتظر ۳۰ سالگی ام تمام قد ایستاده ام...اسمش را میگذارم دهه ثبات و آرامش.و به قول شاعر که بیست سالگی دهه عبور بود و سی سالگی چه بسا اوج باشد....🌹